هو

باز در دل شب به تهجد وشب زنداری نشستم گریه برچشم هایم جاری است وذکر استغفار بر لبهای

خشکم روان است.اما دلم پر از گناه است وخجل هستم ازاین که دستم خالی است وجز رو سیاهی همچون تاریکی آسمان ندارم ای کاش کسی باشد این بار گناه را از دوش من بر دارد وبه سوی بالاپرواز دهد. 

ای اله رسول الله ص من کسی مهربانتر وزنده تر دیگران جز امام زمان خویش نمی شناشم.........


من کیستم


ای دوستان مهربان من کیستم من کیستم

ای همرهان کاروان من کیستم من کیستم

این هست دائم پیشه ام کز خویش در اندیشه ام

گشته مرا ورد زبان من کیستم من کیستم

لفظ حسن شد نام من از گفت باب و مام من

گر نام خیزد از میان من کیستم من کیستم

بگذشتم از اسم و رسم مرخویش را بینم طلسم

آیا شود گردد عیان من کیستم من کیستم

این درس و بحث و مدرسه افزود بر من وسوسه

در انسجام جسم و جان من کیستم من کیستم

ای آسمان و ای زمین ای آفتاب آتشین

ای ماه و ای استارگان من کیستم من کیستم

ای صاحب دار وجود ای از تو هر بود و نمود

در این جهان بی کران من کیستم من کیستم

ای واقف سر و عیان ای آشکارا و نهان

از بند رنجم وارهان من کیستم من کیستم

تا کی حسن نالد چو نی تا کی بموید پی به پی

گوید به روزان و شبان من کیستم من کیستم؟


دیوان استاد علامه حسن زاده آملی


پ.ن: آنکه خود را فراموش کرده است، از یاد چه چیزی خرسند است؟!